به مناسبت واقعه تولد
تولد امری دهشتبار است/ واقعه ای است که ترس آنرا احاطه کرده است/ سفر به مقصدی نامعلوم است/ نه والدینمان را انتخاب می کنیم، نه محل تولدمان را، نه دین مان را ، نه شیوه زندگی مان را/ ما در حیطه این جبرها، باید که روزنه اختیاری بجوییم برای اثبات فردیت مان/ این ترس که کودک بدان آگاه است اما روزمرگی رفته رفته تبدیل به عادتش می کند، در زمان... ما مضاعف شده بود با جنگی که سایه اش بر سر همه ما بود، صحنه های لرزیدن مادرانمان از صدای آژیر خطر هیچ گاه از یادمان نخواهد رفت) / بعدها در مدرسه نیز ترسهایی دیگری اضافه شدند (بخش نامه های اخلاقی مسخره ای که خود بزرگان و خصوصا بزرگزاده ها اکنون بدان پایبند نیستند)/ ترس از کنکور، ترس از آینده پیدا کردن شغلی خوب، ترس از ..../ ترس و دلهره تمامی زندگی ما را در بر گرفته است/ اما در آستانه سی و شش سالگی ترسی عظیم تر از همه اینها مرا در برگرفته است/ ترس از اینکه نتوانم آنچنان حق من بوده است زندگی کنم و هنگام مرگ از خودم شرمسار باشم/ تا حال که این چنین بوده است/ ترسی ترس از بعد از این/ ترس از روزهایی که نیامده است/ اما همه اینها را نگفتم مگر برای این مطلب: تولد ترس دارد اما تنها راه گریز از ترس هایی است که چارمیخمان می کند به مسیر ناگفته ناشنیده ولی تصویب شده هستی/ باید که متولد شد/ هر روز و در میان اینهمه جبر، به اختیاری دوست داشتنی رسید/ هر چه که باشد/ همین که از آن ماست دوست داشتنی خواهد بود.
شمع سوزان