-----------------------------------------
• آقای سرداری نیا ! این سوال همیشه برای من مطرح بوده است که چطور می شود در شهری مثل تبریز آن هم در روز عاشورا، ثقه‌الاسلام را در مقابل چشمان مردم عزادار به دار می کشند و ندایی از کسی بر نمی خیزد ؟ چرا؟

بسم الله ارحمن الرحیم . من پیش از هر سخنی اجازه می خواهم عرض ادب کنم به روح شهید بزرگوار میرزا علی ثقه‌الاسلام تبریزی که آن بزرگوار خیلی بر گردن ما حق دارد . اما در جواب سوال شما باید بگویم که از چند روز قبل از آن حادثه ، جنگ چهار روزه ای در تبریز اتفاق افتاد که تبریزیها در آن جنگ حماسه آفریدند. کسروی می گوید که هر کس بخواهد غیرت و مردانگی را ببیند باید آن روزها به تبریز می آمد و جنگی را که از روزهای آخر آذر شروع شد و تا سوم دی ماه ادامه پیدا کرد ، می دید . یعنی یک هفته قبل از شهادت ثقه‌الاسلام . این چهار روز جنگ نشان می دهد که تبریزی ها چقدر بیگانه ستیزند و تا چه حد به سرنوشت و استقلال کشورشان اهمیت می دهند . لاشه روس هایی که در آن جنگ چهار روزه توسط مجاهدین تبریزی کشته شدند . تا هشت روز روی خیابان های تبریز افتاده بود . به اعتقاد من باید درباره این جنگ چهارروزه ، فیلم ها ساخته شود و رمان ها نوشته شود . همین جنگ چهار روزه هم به هدایت ثقه‌الاسلام بود . ببینید ، در روزهای آخر آذر آن سال 1290 ه.ش سالدات های روس به نظمیه تبریز می آیند و دو تن از مجاهدین تبریزی را می کشند . وقتی به ثقه‌الاسلام تلفن می شود و کسب تکلیف می شود ، ایشان جمله ای می گویند که همین جمله سندی شد تا روس ها با استناد به آن حکم اعدام ثقه‌الاسلام را صادر کنند . وقتی از ایشان می پرسند که تکلیف چیست ، می گویند " علیکن بالدفاع !" یعنی همان جمله حضرت سید الشهدا در روز عاشورا را با کمی تغییر . همین علیکن و مونث بودنش هم نشان از ذوق ثقه‌الاسلام دارد. حضرت سید الشهدا به اهل خیام فرمودند . " علیکن بالفرار " و ثقه‌الاسلام هم با همان جمله حضرت سید الشهدا مردم تبریز را به دفاع دعوت کردند و تکلیف شان را در این حمله مختصر مشخص کردند . اما بعد از آن جنگ چهار روزه که خبر اعزام قشون ایروان هم به تبریز رسید ، وقتی مجاهدان از ثقه‌الاسلام کسب تکلیف کردند آقا از آنها خواستند تا تبریز را ترک کنند و به دست دشمن نیفتند . همان شب هم همه مجاهدان در خانه ایشان جمع شدند و شام را در محضر آقا خوردند و راهی خاک عثمانی شدند . 
شما دقت کنید که در روز شهادت ثقه‌الاسلام ، تبریز از مجاهدین خالی بود . فقط مردم عادی بودند و همین بود که میلر کنسول وقت روس، میدان داری می کرد . آنها ثقه‌الاسلام را می‌شناختند که گفتند یا امضای سند آغاز جنگ توسط تبریزیها یا مرگ . امضا نکردن آن سند برگ زرینی در تاریخ ماست و من همیشه به عنوان یک آذربایجانی به آن اقدام ثقه‌الاسلام افتخار می‌کنم .

• آیا می توان ثقه‌الاسلام را به عنوان پدر معنوی قیام مشروطه تبریز نام برد ؟ با توجه به اینکه ستارخان هم بارها در محضر او تلمذ کرده است ؟

قطعاً همین طور است . ستارخان که بازوی مسلح انقلاب بود همیشه از ثقه‌الاسلام الهام می گرفت . ثقه‌الاسلام مرجع تقلید ستارخان بود . می دانید که هم ستارخان و هم ثقه‌الاسلام ، هر دو شیخی بودند . اما شما عظمت معنوی ثقه‌الاسلام را ببینید که می آید دست ستارخان شیخی و باقرخان متشرع را در دست هم می گذارد و همه اختلاف ها را به کنار می زند . می دانید که اختلاف ها در زمان مشروطه زیاد بود و خیلی خونها به هیمن خاطر ریخته شده است .
آن کار مشهور ثقه‌الاسلام در متحد کردن دستجات عزاداری که هر شب یک محله میزبان عزاداری های تبریز می شد ، نشان از همین ویژگی ایشان دارد . 
بله ! ثقه‌الاسلام این فکر را مطرح کرد که ما با هم اختلاف مذهب نداریم و اختلاف ما فقط در مشرب است . و با همین شعار ، وحدت را در میان انقلابیون و مردم حاکم ساخت که نمونه اش هم همین وحدت ستارخان شیخی و باقرخان متشرع است .

• استاد! 90 سال از شهادت ثقه‌الاسلام می گذرد . انسان وقتی به دست نوشته های این آدم نگاه می کند و اندیشه هایش را مرور می کند ، احساس می کند که این آدم ، حداقل پنجاه شصت سالی جلوتر از زمانش می زیست . شاید او زمانی بسیار دورتر را می دید . غلو که نمی کنم ؟ !

نه؛ اصلاً ! ایشان با آنکه در روزگار خودشان در کسوت روحانیت جایگاه بلندی داشتند و در زمینه فقه و اصول از چهره های شاخص آن زمان بودند، به چندین زبان خارجی از جمله زبان فرانسه تسلط کامل داشتند . این آشنایی در آن زمان خیلی حرف بود . ایشان همیشه در حال مطالعه بودن و نظراتش خیلی روزآمد بوده است . ایشان در آن گرماگرم جنگ ، پیشنهاد تشکیل دانشکده های حقوق و کشاورزی را می دهند . توجیه شان هم این بوده که منطقه حاصلخیزی مثل تبریز با استفاده از امکانات روز و آشنایی با علم روز باید در زمینه افزایش محصولاتش قدم بردارد . و در زمینه حقوق معتقد بودن که ملت ایران از حقوق اساسی اشان آگاه نیستند . آنهایی که حقوق خوانده‌اند می‌دانند که حقوق اساسی یعنی چه . ایشان می گفتند که اگر دانشکده حقوق در تبریز راه بیفتد ، باعث می شود که مردم با حقوق اساسی شان آشنا شوند . حقیقتاً هم این افکار و کردار ، پنجاه شصت سالی جلوتر از زمان زندگی ایشان بود .

• از نثر ایشان صحبت کنبم . ما وقتی سال‌ها بعد این نثر را می خوانیم می بینیم که نثری محکم و گیرا است . شما با نثر متداول آن زمان بیشتر مانوس بوده اید . آیا این نثر در آن زمان هم از زیبایی و محکمی برخوردار بوده است ؟

نثر ایشان در میان نثرهای متداول آن زمان دارای نوعی تازگی است . همین تازگی و سادگی هم باعث می شد که خیلی روشنگر باشد . علاوه بر این من به تالیفات ایشان هم اشاره ای می کنم . ایشان 27 جلد تالیف دارند که به نظر من "مرءات الکتب" هفت جلدی ایشان در راس تألیفاتشان است . همین طور "رساله لالان" ایشان که معروف است . و "حوادث روزمره مشروطیت" که اصلاً خودش تاریخ مستند و روزنویس است . در همه این آثار هم ما با نثری عمیق و تاثیر گذار و در عین حال ساده و روان مواجه می شویم . معروف است که ایشان از کودکی به مطالعه کتاب علاقه داشتند و کتابها و روزنامه های ایرانی و فرانسوی را می خواندند .

• آن شعر معروف که در روزهای آخر زمزمه می کردند ، از خودشان است ؟ " منصور وار عشقم و ترسم که عاقبت / بر پای دار کشد این پایداریم . "

نمی دانم ! اما در مورد ایشان کاملاً صدق می‌کند .

• من احساس می کنم تاریخ آذربایجانیها را حتی خود آذربایجانیها جدی نگرفته اند . ببینید ، همین الان هم کاملترین اثر در باب مشروطه ، همان کتاب کسروی است . بقیه کتابها هم اغلب تذکره اند که در همین تذکره ها هم نسبت به نقش مرحوم ثقه‌الاسلام تا حدی بی مهری شده است . مثلاً کتاب مستقلی برای ایشان نیست ، غیر از همان نامه های ایشان که نصرت‌الله فتحی جمع کرده است . این را قبول دارید ؟

به اعتقاد من انقلاب مشروطه که بخشی از همین تاریخ آذربایجان است ، آن طور که اتفاق افتاده مورد بازنگری واقع نشده است . به ویژه از جنبه قیام فکری و اندیشه ای . باید صاحبان فکر و اندیشه یک بار دیگر به این واقعه مهم تاریخی نگاه کنند و تحولات را از جنبه های مختلف فکری ، سیاسی ، اعتقادی و اجتماعی بررسی کنند و به کتابها و مقالات تبدیل کنند . این طور بگویم که نه تنها در مورد ثقه‌الاسلام ، بلکه در مورد نقش تبریز در انقلاب مشروطیت ، جا دارد که یک انستیتو ایجاد شود و امکاناتی برای اهل تحقیق فراهم شود . ثقه‌الاسلام آدمی است که در یک برهه حساس تاریخی ، نقشی بزرگ را به عهده می گیرد و آن را به نحو احسن به انجام می رساند . حماسه رزوهای آخر عمر ایشان برای ملت ما یک شناسنامه است و باید به نسل های بعدی معرفی شود .

• پس چرا مثلاً آقای سرداری نیا کتاب مستقلی برای ایشان ننگاشته است ؟

من که با دست خالی نمی توانم . این یک کار گروهی را طلب می کند که جوان های اهل کار بیایند و آستین ها را بالا بزنند و مسؤولین هم حمایت شان بکنند . باید محقق به روزنامه های آن روزها دسترسی داشته باشد و اسناد آن دوره را بتواند ببیند . آن وقت بله می شود . البته من هم بیکار ننشسته ام . دارم کار می کنم . این کاری هم که شما می گویید ؛ بله ! اعتقاد دارم که کتبی در مورد ایشان نوشته شود . اگرچه مرحوم نصرت الله فتحی با نگارش زندگی نامه شهید ثقه‌الاسلام تبریزی، بخشی ار این خلاء را جبران کرده است .

• البته به نظر من این اتفاق نخواهئد افتاد ، مگر به همت انسانهای اهل کار و عاشق . وگرنه، اگر منتظر نهادهای رسمی باشیم زمان را از دست خواهیم داد.

به گمانم همین طور است .

• اما شناخت ثقه‌الاسلام از روس و انگلیس و حتی از خود واقعه مشروطه ، یک شناخت آگاهانه و واقع بینانه است. مثلاً اینکه به کنسول روس می گوید جنگ اخیر ما با شما به خاطر سیاستهای عوامفریبانه شما از یاد مردم رفته است ، ولی جنگ چندین و چند سال پیش ما با روسیه هنوز در ذهن این مردم باقی مانده است .یا به طرفداران اصلاحات می گوید که تصور اینکه خیابانهای تبریز بهتر از بلو.ار دوزیتانال پاریس شود محتاج پول و مهندس و کذا و کذاست . از این فهم سیاسی برایمان صحبت کنید.

ثقه‌الاسلام استعمار را به خوبی می شناخت . چه روس و چه انگلیس را. او از ظلم های که استعمار در حق ملتهای شرق کرده بود آگاهی داشت . و همین هم بود که به عاملان روس وانگلیس به چشم دشمن نگاه می کرد . وقتی کنسول روس به او پیشنهاد شیخ الاسلامی قفقاز را می دهد ، او زیر بار نمی رود و تا آخر ماجرا را می خواند . همین رد پیشنهاد روس ها نشان از بینش و پشتوانه اندیشه سیاسی ایشان دارد . 
محمد علی شاهی که مظهر استبداد است از او تمجید می کند و می گوید که "در تو عقل وزیر است". میرزا علی اصغر خان اتابک از خودش می گوید که شاهد تجلیل ثقه‌الاسلام از سوی دشمنانش بوده است . اندیشمندان آن روزگار به ایشان لقب "هادی المضلین" داده بودند . یعنی هدایت کننده گمراهان . بزرگان مشروطه خودشان می گفتند که وقتی ما اشتباه کردیم ، تو ما را هدایت می‌کنی . مراجع ثلاث آن روزگار یعنی آخوند خراسانی ، شیخ عبدالله مازندرانی و شیخ حسین تهرانی که از بزرگترین مدافعان مشروطه بودند ، می فرمودند که ما به وجود ثقه‌الاسلام که درتبریز است افتخار می کینم و او را یک تکیه گاه ملی می‌دانیم . مگر در تاریخ مشروطه چند نفر مثل ایشان داریم ؟ !

• اگر اجازه دهید همین جا گریزی بزنیم به مقطع قیام مشروطه . قیام مشروطه از تهران شروع شد ولی در نیمه های راه تهران پا پس گذاشت. ولی تبریز دنبال قضیه را گرفت و کار نیمه کاره تهران را به سرانجام رساندند . چرا تبریز ؟ چرا وقتی تهران تسلیم شد ، تبریز تسلیم نشد ؟

اول اینکه آگاهی سیاسی تبریزیها در میان سایر شهرهای ایران آن زمان بیش از بقیه بود . دومین علت هم به دو ویژگی عمده تبریزیهای بر می گردد .که آن دو هم بیگانه ستیزی و ظلم ستیزی این مردم است . هیمن عثمانی ها و سربازان سلطان سلیم را نگاه کنید! آنها که خودشان هم ترک هستند به آذربایجان حمله می کنند و موفق نمی شوند. آذربایجانیها و تبریزیها راهشان را سد می کنند. آنها تا قلب اروپا به راحتی رفته‌اند ، ولی در اینجا با مانع برخورد می کنند ، چون تبریزیها بیگانه ستیزند . ظلم ستیزی این مردم یک طرف قضیه است. این مردم با دیکتاتور سازش نمی کند . شما نگاه کنید مشروطیت در تهران آغاز می شود ، اما با چه ؟ ! با تظلم و تحصن و دادخواهی! همین هم است که محمد علی شاه یک روزه با توپخانه اش بساط مشروطه را در عرض چند ساعت جمع می کند . ولی تبریز در مقابل همین محمد علی‌شاه یازده ماه می ایستد و بینی‌اش را به خاک می مالد و اورا از ایران خارج می‌کند . و بازهم وقتی پای بیگانه به میان می‌آید به خاطر مملکتش سلاح را زمین می‌گذارد . این ایستادگی ها سمبل مقاومت یک ملت است . ایستادگی و شهادت ثقه‌الاسلام یک سمبل است . ما خیلی شهیدها داده ایم ولی اگر بخواهیم برای انقلاب مشروطه یک سمبل انتخاب کنیم ، به نظر من آن ثقه‌الاسلام است. این شخصیت فرزند تبریز است. در اینجا متولد شده، در همین شهر بزرگ شده و در همین شهر هم به شهادت رسیده است .

• فکر نمی‌کنید که قیام مشروطه تبریز ریشه در شناختی داشته باشد که این مردم از محمد علی شاه داشتند ؟ هر چه باشد تبریزیها او را بیشتر از دیگران می‌شناختند .

این هم می تواند یک علت باشد، ولی بالاخره تهرانی ها هم او را می شناختند . چون وقتی سلطنت می کرد می‌دیدند که با پدرش خیلی فرق دارد . منتهی آن سازماندهی قیام را ما در تهران نمی بینیم . در تبریز است که یک "مرکز غیبی" به وجود می‌آید و به مدت یازده ماه، چهل هزار مجاهد را هدایت می‌کند . آن هم با آن سازماندهی نظامی و اجتماعی .

• این گفتگو را با فصل شهادت ثقه‌الاسلام شروع کردیم ، با اجازه شما با همین فصل هم تمامش کنیم . باز هم از شهادت ثقه‌الاسلام بگویید . در دهم دی ماه 1290 شمسی . در آن سرمای سوزان هوا و با آن سرمای ناجوانمردانه استبداد روس ها و بی کفایتی حاکمیت .

می‌نویسند که آن سال هوا خیلی سرد بود. در آن سرمای وحشتناک، این هشت نفر را درچادر نگه می دارند و بعد هم با پیژامه و پیراهن می آورند پای دار . حتماً شنیده اید که شهید ثقه‌الاسلام به پسران علی مسیو دلداری می دهد که درد ما همین چند لحظه است و بعد از آن به ملاقات صاحب این روز خواهیم رفت . خیلی مظلومانه و در عین حال خیلی شجاعانه و قهرمانانه بود شهادت این هشت نفر . بعد از شهادت ثقه‌الاسلام مجلس ختم باشکوهی در سراب برگزار می شود. آنجا شاعری به نام واقف زاده سرابی چهار بیت شعر برای ثقه‌الاسلام گفته است که همین را می خوانم و تمام می کنم . 
در راه وطن شدی به دار آویزان / ای صد چو منی رسم وفایت قربان 
بر شمر زمان خود نکردی بیعت / دادی چو حسین روز عاشورا جان 
حقا به ره اسلام نکردید قصور / بس دار وطن اگر چه بردید به گور 
زنده است ، نمیرد آنکه سودا نکند / قرآن رسول را بر انجیل و زبور


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ن : یعقوب کامرانی
ت : چهار شنبه 10 دی 1393


محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.